ياد باد آنکه بروي تو نظر بود مرا

شاعر : خواجوي کرماني

رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مراياد باد آنکه بروي تو نظر بود مرا
در مه چارده تا روز نظر بود مراياد باد آنکه ز نظاره‌ي رويت همه شب
افق ديده پر از شعله‌ي خور بود مراياد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمي
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مراياد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
ديده پر شعشعه‌ي شمس و قمر بود مراياد باد آنکه ز روي تو و عکس مي ناب
آخر از حال تو هر روز خبر بود مراياد باد آنکه گرم زهره‌ي گفتار نبود
بر ميان دست تو هر لحظه کمر بود مراياد باد آنکه چو من عزم سفر ميکردم
وز سر کوي تو آهنگ سفر بود مراياد باد آنکه برون آمده بودي بوداع
در دهان شکر و در ديده گهر بود مراياد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت